او می نشست و....
شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ب.ظ
گفتم کجا گفتا به خون
گفتم چه وقت گفتا کنون
گفتم سبب گفتا جنون
گفتم نرو خندید و رفت...
گفتم که بود گفتا که یار
گفتم چه گفت گفتا قرار
گفتم چه زد گفتا شرار
گفتم بمان نشنید و رفت
گفتم بمان نشنید و رفت...
آندم بریدم از زندگی دل
که آمد به مسلخ شمر سیه دل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من از حسین دل....
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من از حسین دل
۹۴/۰۸/۰۲