از قلب تا کاغذ... فقط چند قدم

از من... برای خودم.... و شاید یک حلقه کوچک

از قلب تا کاغذ... فقط چند قدم

از من... برای خودم.... و شاید یک حلقه کوچک

از قلب تا کاغذ... فقط چند قدم

هیچ چیز مرموزی اینجا نیست. نه ملکه ای، نه سایه ای که سیاه باشد یا سپید. و حتی قصری.
یک نفر اینجا، پشت سیستمش نشسته و تایپ می کند. تق تق تق... برای دل خودش

او می نشست و....

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ب.ظ
گفتم کجا گفتا به خون
گفتم چه وقت گفتا کنون
گفتم سبب گفتا جنون
گفتم نرو خندید و رفت...

گفتم که بود گفتا که یار
گفتم چه گفت گفتا قرار
گفتم چه زد گفتا شرار
گفتم بمان نشنید و رفت
گفتم بمان نشنید و رفت...

آندم بریدم از زندگی دل
که آمد به مسلخ شمر سیه دل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من از حسین دل....
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من از حسین دل


موافقین ۱ مخالفین ۱ ۹۴/۰۸/۰۲
راهیندا....

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی